احساس میکنم دردی فزون تر
سینه ام را می فشارد
درد را در سینه می گیرم
می دوم, پای عریان
در شبی برفی
ماه نمی خواهم
من عاشق نورم , خدا را دیده ام
باز سیلی خوردم
امان از دل خدایا.
قلب من از سنگ نیست
اما سنگ می زنند
زندگی خانه و ویلا و سرگرمی نبود !
زندگی روشن شدن از محفل عشاق بود
من که یار و یاورم یزدان بُوَد
پا قصد رفتن کرده ام .
سایت رسمی الهه فاخته
درباره این سایت